پرتال جامع اس ام اس و سرگرمی

پیامک، اس ام اس، طنز، جک، لطیفه، نکته های ناب، شوخی های بامزه، ترول خنده دار، آهنگ پیشواز، آهنگ انتظار، شعر، داستان کوتاه

پرتال جامع اس ام اس و سرگرمی

پیامک، اس ام اس، طنز، جک، لطیفه، نکته های ناب، شوخی های بامزه، ترول خنده دار، آهنگ پیشواز، آهنگ انتظار، شعر، داستان کوتاه

۷ مطلب در بهمن ۱۳۹۳ ثبت شده است

نه چندان نرمی کن که بر تو دلیر شوند و نه چندان درشتی که از تو سیر گردند.

سعدی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۳ ، ۱۵:۱۲
امیرعلی حسین

حاصل عشق مترسک به کلاغ مرگ یک مزرعه است.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۳ ، ۱۵:۱۰
امیرعلی حسین

سر جلسه امتحان یکی از بچه ها به استاد گفت :
“ استاد نخوندیم اگه میشه یه کمکی بکنید ”
استاد دست کرد تو جیبش، یه ۲۰۰ تومانی در آورد گذاشت رو دسته صندلی طرف و رفت . . .

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۳ ، ۱۵:۰۸
امیرعلی حسین

ﺗﻮ ﺧﻴﺎﺑﻮﻥ ﻣﻴﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺭﻓﻴﻘﻤﻮ ﺻﺪﺍ ﮐﻨﻢ
ﺩﺍﺩ ﺯﺩﻡ : الاااااغ …
۶ ،۷ ﻧﻔﺮ ﺑﺮﮔﺸﺘﻦ |:
این آمار واسه کشورمون فاجعس !

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۳ ، ۱۵:۰۷
امیرعلی حسین

دقت کردین میری زیر بارون دهنتو مث کروکدیل باز میکنی
که یه قطره بارون بره تودهنت،نمیره !
حالا داری با یکی صحبت میکنی،
یه تف کوچولو ازدهنش میاد بیرون صاف میره تو لوزوالمعدت :|

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۳ ، ۱۵:۰۳
امیرعلی حسین

بدرقه شوهر در فرهنگ ملل
آمریکایی: عزیزم امیدوارم روز موفقى داشته باشى :)
انگلیسى: عزیزم براى نوشیدن چایی عصر بیصبرانه منتظرتم :)
فرانسوى: عزیزم تمام روز بفکرتم تا برگردى :)
ایرانی : دارى میرى این اشغالها رو بزار دم در :|
آشغالا یادت نره :|
آشغالا :|
... آشغالارو ببر :|

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۳ ، ۱۴:۵۹
امیرعلی حسین

حموم رفتن زمان ما:
میرفتیم تو حموم
یه شیرو باز میکردیم، دندونامون میریخت کف حموم از سرما!
اون یکیو باز میکردیم، مث آب سماور در حال جوش بود!
یه عر میزدیم از سوزش،
مامانمون مى زد پس کله مون که اذیت نکن، آروم بگیر
بعد با اون صابون زرد گنده ها
که مثه چرکِ خشکیده بود، میفتاد به جونمون
تا حدى که چشمامون از کاسه دربیاد!
یعنى ما از نظر مامانمون کثافتى بودیم
که میخوایم در مقابل نظافت مقاومت کنیم!
بعد یه جورى چنگ میزد موهامونو
که انگار داعش به شپشا حمله کرده
بعدش با شامپوى پاوه کل هیکلمونو غربال گرى میکردن!
بعد از همه اینا جان گُدازترینش کیسه کشیدن بود!
دو لایه از پوستمونو بر میداشتن،
فک میکردن چرکه! باز ادامه میدادن
بعدِ حموم صدتا لباس تنمون میکردن،
یه روسرى به کله مون، یه یقه اسکى هم روى همش
بعد از شدت کوفتگى و خستگى بیهوش میشدیم،
میگفتن: ببین چه راحت خوابیده :| :(

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۳ ، ۱۴:۵۷
امیرعلی حسین